نه ماهگي و رويش اولين مرواريد عسلم
نه ماهگيت مبارك عزيزم امروز تولد فرانك جون دختر دوست مامان بود ولي شما رو نبردم گلم خونه ماماني بودي بعدم بابا رضا اومده دنبالت و رفتين خونه من كه از مهموني اومدم بغلت كردم و بوسيدمت احساس كردم يه چيزي تو دهانت سفيد ميزنه بعد با خوشحالي به بابايي گفتم متوجه نشدي عسل جون دندون در اورده بعدم به ماماني و خاله جون ها خبر دادم اونام خيلي خوشحال شدن عزيزم و برات آش دندوني پختيم .....واينكه از دهم بهمن به خوبي سينه خيز ميكني البته يكم دير بود و ازلبه مبل و تخت ميگيري و بلند ميشي تازگيام از حالت سينه خيز بلند ميشي و ميشيني و براي خودت دست ميزني گلم اينم آش دندوني عزيزم ت...
نویسنده :
zakieh
23:30